نسخه كامل مصاحبه كردپرس با سوسن رشيدي دختر عشاير قهرمان

از زندگي عشايري تا سكوي قهرماني


کردپرس _ سوسن رشیدی که او را «سحر» صدا می زنند، دخترک عشایری که ورزش خود را با دشواری های زیاد آغاز کرد؛ اما اکنون یکی از بزرگ ترین نام های ورزش های رزمی ایران را یدک می کشد .

او را قدرتمند ترین رزمی کار ایران در بخش بانوان نام نهاده اند و به مشت های کوبنده می شناسند. او عملا به همه یاد داد و آموخت که اگر می خواهی زندگی کنی، ابتدا باید حریم های زندگی خود و دیگران و اجتماع را بشناسی و سپس گام برداری. او به ما آموخت که در بدترین شرایط هم می شود قهرمان شد .

آن روز که سوسن تمام ناملایمات را پس زد، سرکوفت ها تحمل کرد و قهرمان شد خورشید خندید، آسمان اشک شوق ریخت، زمین به خود بالید، لاله سربرآورد، شقایق شکفت. آن روز سوسن نه بر توسن افتخار و قهرمانی که بر ابرها سوار شد و دنیای قهرمانی را دور زد، از مرز قهرمانی گذشت و سختی و ناملایمات را تفسیر کرد .

سوسن در پایان این گفتگو اعلام کرد: «کار من به عنوان یک ورزشکار ادامه پیدا می کند؛ در حالی که امروز اشک در چشمانم جمع شده است، می‌خواهم از خدا و خانواده‌ام به خاطر تمام حمایت‌هایشان در این 10 سال تشکر کنم.»

زندگی عشایری دشواری های خاص خودش را دارد؛ دامداری، کوچ. با توجه به این سختی ها ورزش کردن برای مردم عشایر و کوچ نشین محال به نظر می رسد؛ اما شما این سنت را شکستید و به عنوان یک دختر عشایر در عرصه ورزش به قهرمانی دست یافتید. اجازه دهید سئوال نخست را اینگونه بپرسم: چگونه ورزش را شروع کردید؟

سوسن رشیدی- به ورزش خیلی علاقه داشتم. یکسری فنون رزمی را از طریق تلویزیون دیده بودم و آن ها را در خانه اجرا می کردم؛ اما به خاطر برخی شرایط نمی توانستم به باشگاه بروم و ورزش کنم. خُب، وقتی همراه با ایل و خانواده به اطراف شهرک پردیس کوچ کردیم اتفاقی به داخل شهرک آمدم و چشمم به باشگاه بانوان جلب شد. داخل باشگاه شدم و دیدم چند دختر با یکدیگر ورزش می کنند. وقتی این صحنه ها را دیدم تحریک شدم و به مربی گفتم اگر اجازه دهید می خواهم با بچه ها مسابقه برگزار کنم. وقتی مربی این صحبت را شنید جا خورد؛ اما قبول کرد و من با یکی از بچه ها مسابقه دادم و همان فنونی را که همیشه در ذهنم وجود داشت اجرا کردم .

شما اتفاقی به باشگاه می روید و برای نخستین بار ورزش رزمی را از نزدیک می بینید و حتی مسابقه هم می دهید. پس از پایان اولین تمرین چه احساسی داشتید؟ آیا فکر می کردید این تمرین اولین و شاید آخرین حضور شما در یک باشگاه ورزشی باشد؟

سوسن رشیدی- من بدون اجازه خانواده به باشگاه رفتم و از عواقب آن و برخورد احتمالی پدر و مادرم بی خبر بودم. ببیند، زندگی عشایری سنتی است و یک نگاه در این زندگی وجود دارد که دختر نباید از خانواده دور شود. خُب، برای یک دختر عشایر و کوچ نشین دشوار است که تمام این سنت ها را پس بزند و به سمت ورزش برود؛ اما من این کار را انجام دادم، چون دوست داشتم ورزش کنم. می خواستم به یک قهرمان تبدیل شوم و تمام تابوها را بشکنم

شما به نگاه سنتی در زندگی عشایری اشاره کردید. آیا در نگاه و تفکر یک دختر عشایر مسائلی هم چون ورزش در آن می گنجد؟

سوسن رشیدی- بله، دخترهای ایل دوست دارند مثل من ورزش کنند؛ اما شرایط انجام آن را ندارند. چون نگاه خانواده و حاکم بر زندگی عشایری اجازه این کار را به آن ها نمی دهد .

خانواده شما چگونه با این موضوع کنار آمدند؟

سوسن رشیدی- پدر و مادرم در ابتدا مخالف بودند و می گفتند این کار باعث اعتراض مردم ایل و اقوام شود؛ حتی خاطرم هست که عموهایم با پدرم صحبت کردند و گفتند اجازه ندهید سوسن ورزش کند. پس از این صحبت ها و عتراضات، به مدت یک هفته در خانه حبس شدم و اجازه نداشتم به باشگاه بروم .

چه کسی شما را در خانه حبس کرد؟

سوسن رشیدی- وقتی اعتراضات زیاد شد، خانواده بالاجبار من را در خانه حبس کردند تا نتوانم به باشگاه بروم .

این حبس چگونه شکسته شد؟

سوسن رشیدی- هر شب ساعت 3 بیدار می شدم و با مشت و حرکات پا به دیوار ضربه می زدم. وقتی پدرم می دید من این کار را انجام می دهم با مادرم صحبت کرد و گفت منصرف کردن سوسن بی فایده است و باید اجازه دهیم که به باشگاه برود.

آقای رشیدی، سوسن به دشواری های زندگی عشایری اشاره کرد و گفت برای یک دختر سخت است که به سمت ورزش برود. چرا؟

خدامراد رشیدی (پدر سوسن)- فضای زندگی عشایری با زندگی شهر نشینی متفاوت است. ما جای ثابتی نداریم. ییلاق آمده ایم اینجا (درود فرامان) و قشلاق می رویم نزدیک خوزستان. با توجه به این شرایط سخت است که یک دختر و حتی پسر به سمت ورزش و باشگاه ورزشی برود. من هم به خاطر این مسئله مخالف ورزش کردن سوسن بودم و فکر می کردم یک کار محال و بیهوده است و فقط وقت خودش را تلف می کند .

یعنی به خاطر شرایط سختی های زندگی عشایری مخالف این موضوع بودید؟

خدامراد رشیدی- بله. شما اگر یک ماه زندگی عشایری را تجربه کنید آن وقت می فهمید که این زندگی چه دشواری هایی دارد. برخی مواقع من و سوسن به خاطر رفتن به باشگاه 3 ساعت در راه بودیم تا به جاده اصلی برسیم. چه کسی با این شرایط اجازه می دهد فرزندش به سمت ورزش برود؟     غرب- از قرار معلوم باشگاه رفتن سوسن با تبعاتی نیز همراه بود؛ اعتراض مردم ایل .

خدامراد رشیدی- طبیعی بود باشگاه رفتن سوسن با اعتراض اقوام روبرو شود. برادرانم به این مسئله خیلی معترض بودند و می گفتند امانت مردم (گوسفند) به دست شما سپرده شده است و ورزش کردن سوسن باعث می شود گوسفندها تلف شوند .

چگونه با این مسئله برخورد کردید؟

تا حدودی حق با برادرانم بود؛ اما در مقابل نمی شد علاقه مندی سوسن به ورزش را هم نادیده بگیرم. به همین خاطر به آن ها (برادران) گفتم حتی اگر گوسفندها نیز تلف شوند مانع باشگاه رفتن سوسن نمی شوم .

خانم خالوندی، شما نیز این اعتراضات را لمس کردید؟

گلناز خالوندی (مادر سوسن)- بله. من هم این اعتراضات را شنیدم اما نمی توانستیم کاری کنیم و به همین خاطر به اعتراضات توجه نکردیم و به سوسن اجازه دادیم به باشگاه برود .

آیا به خاطر علاقه مندی سوسن با این مسئله کنار آمدید؟

خدامراد رشیدی- هم به خاطر علاقه مندی و هم اینکه فکر می کردیم سوسن به یک جایی می رسد .

گلناز خالوندی- ما شدت علاقه مندی سوسن به ورزش را احساس کرده بودیم و نمی توانستیم با این احساس برخورد کنیم؛ البته می دانستیم سوسن در نهایت به یک مقام مهم دست پیدا می کند؛ به همین خاطر اجازه دادیم به باشگاه برود و ورزش کند .

پس از اینکه خانواده با ورزش کردن شما موافقت کردند چه حسی داشتید؟

سوسن رشیدی- باور نکردنی بود. فکر نمی کردم خانواده ام با ورزش کردنم موافقت کنند .

آن موقع شما در کجا اسکان داشتید؟

سوسن- نزدیک کارخانه سیمان (ماهیدشت) بودیم .

به کدام باشگاه می رفتید؟

سوسن رشیدی- باشگاه پردیس تمرین می کردم. سمیه بهرامی مربی ام بود و خیلی حمایت می کرد. خُب توان مالی خانواده ام خیلی خوب نبود و بهرامی از این مسئله خبر داشت؛ به همین خاطر از من شهریه نمی گرفت تا بدون دغدغه ورزش کنم .

آقای رشیدی، در ایلِ شما یا اطراف سابقه داشته که یک دختر به سمت ورزش برود؟

خدامراد رشیدی- نه. تا جاییکه به یاد دارم هیچ دختری از ایلات به سمت ورزش نرفته است؛ اما محمد خالوندی را می دانم که ورزشکار شد .

سوسن رشیدی- منظور پدر از محمد خالوندی، قهرمان پارالمپیک است که یک نسبت فامیلی دور با ما دارد .

شرایط محمد خالوندی با شما بسیار متفاوت است؛ پس از اینکه آن اتفاق تلخ برای محمد رخ داد و پدر و برادرش را از دست داد، به همراه خانواده به شهر کوچ می کند و سپس سراغ ورزش را می گیرد؛ اما شما ورزش را در شرایطی شروع کردید که در ایل زندگی می کردید و به قول پدرتان، در یک جای ثابت اسکان نداشتید .

سوسن رشیدی- شما درست می گویید البته من یک تفاوت بزرگ با محمد خالوندی داشتم؛ اینکه من به عنوان یک دختر ایلات ورزشکار شدم و بالتبع دشواری هایی که من در این راه متحمل شدم، خالوندی هرگز آن ها را تجربه نکرده است .

در خصوص نخستین مسابقه ای که برگزار کردید صحبت کنید .

سوسن رشیدی- یک ماه پس از اینکه به باشگاه رفتم مسابقات استانی برگزار شد. من با مربی ام صحبت کردم و گفتم اگر اجازه دهید می خواهم در این مسابقات شرکت کنم. ایشان ابتدا اجازه نمی داد و احساس می کرد هنوز وقت آن نرسیده که در مسابقات شرکت کنم .

چرا؟

سوسن رشیدی- به نظرم حرف ایشان درست بود؛ چون من یک ماه بود که کیک بوکسینگ را شروع کرده بودم و عقل سلیم می گفت امکان مسابقه دادن ندارم؛ اما با اصرار فراوان توانستم مربی ام را راضی کنم تا در مسابقات شرکت کنم و خوشبختانه توانستم به مدال طلا هم برسم .

رسیدن به این مدال شوک آور نبود؟

سوسن رشیدی- وقتی قهرمان شدم مربی ام باور نمی کرد و فکر می کرد حتی در یک راند هم نمی توانم دوام بیاورم .

کسب قهرمانی در نخستین مسابقه شاید برای شما یک لحظه بسیار احساسی و البته خاص محسوب می شد؛ به نوعی این مدال پاسخ دندان شکنی به آن هایی بود که مخالف ورزش کردن شما بودند؛ شاید این مدال، نوعِ نگاه حاکم بر زندگی سنتی را زیر سئوال برد .

سوسن رشیدی- شما درست می گویید. من وقتی این مدال را کسب کردم تمام خاطرات تلخ گذشته برایم زنده شدند؛ سرکوفت هایی که خوردم، مخالت هایی که لمس کردم، اعتراضاتی که شنیدم، حبس خانگی و تحقیر شدن. این مدال خستگی ام را از بین برد و فقط می خواستم فریاد بکشم تا آن خاطرات تلخ و بغضی که در وجودم بود از بین بروند .

برخورد مردم ایل با این مدال چگونه بود؟

سوسن رشیدی- وقتی مسابقات تمام شد و به خانه برگشتم، رفتم و به همسایه ها گفتم که قهرمان شده ام؛ اما کسی این صحبتم را باور نمی کرد و فکر می کردند دروغ می گویم. تا اینکه مصاحبه ام در تلویزیون و روزنامه ها منتشر شد و آن وقت حرفم را باور کردند. حتی دختر و عروس رئیس شورای محله که دایی مادرم بود به خانه ما آمدند و گفتند که ..... قول داده است از تو حمایت کند .

آقای رشیدی، وقتی سوسن قهرمان شد چه حسی داشتید؟

خدامراد رشیدی- وقتی خبر رسید سوسن قهرمان شده است، خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم و گفتم شاید این مدالِ سوسن، نگاه مردم ایلان را تغییر دهد .

نگاه مردم تغییر کرد؟

خدامراد رشیدی- نه متاسفانه. حتی مجدد به چادرمان آمدند و گفتند چرا اجازه می دهید سوسن به باشگاه برود؟ من هم در پاسخ گفتم سوسن علاقه دارد و قهرمان شده است و به امام رضا (ع) قسم اجازه نمی دهم ورزشش را کنار بگذارد .

اگر سوسن مدال کسب نمی کرد باز اجازه می دادید ورزش کند و به باشگاه برود؟

خدامراد رشیدی- بله. بالتبع نمی شد با یک ناکامی مانع از ورزش کردن سوسن شوم. می دانستیم که باید به او فرصت دهیم تا خودش را نشان دهد .

شما در قشلاق به کجا کوچ می کنید؟

خدامراد رشیدی- در زمان قشلاق بیشتر به نزدیک خوزستان می رویم و تا 4 ماه در آن جا ساکن هستیم .

با توجه به این دوری، شما چگونه به باشگاه می روید؟

سوسن رشیدی- وقتی به خوزستان می رویم نمی توانم به باشگاه بروم و در همین جا تمرین می کنم .

تنهایی تمرین می کنید؟

سوسن رشیدی- بیشتر مواقع با پدرم تمرین می کنم. چون «میت» ندارم یک بالش کوچک را درست کرده ام و آن را به دست پدرم می دهم تا به آن ضربه بزنم .

آقای رشیدی، پس شما به نوعی مربی سوسن هم هستید؟

خدامراد رشیدی – بله (می خندد). ناچار هستم این کار را انجام دهم؛ چون سوسن به یکی نیاز دارد که برایش میت بگیرد .

چرا بقیه فرزندان شما به سمت ورزش نرفتند؟

خدامراد رشیدی- دخترانم از همان سیزده سالگی ازدواج کردند؛ در غیر اینصورت آن ها را هم حتما به سمت ورزش سوق می دادم. پسرانم هم سن و سالی ندارند و به آن ها تاکید کرده ام که در وهله اول به تحصیل اهمیت دهند و اگر دوست داشتند ورزش هم بکنند .

اگر باشگاه شما ساعت 3 آغاز شود چه ساعتی از خانه راه می افتید؟

خدامراد رشیدی- به این بستگی دارد که کجا باشیم. اگر در یک مکان صعب العبور باشیم حدود ساعت 12 از خانه راه می افتیم تا به جاده برسیم .

پس خیلی سختی می کشید؟

خدامراد رشیدی- سختی که همیشه وجود دارد. شما حساب کنید سه ساعت در مسیرِ رفت هستیم و سه ساعت هم در مسیر برگشت؛ یعنی جمعا 6 ساعت در راه هستیم تا سوسن ورزشش را انجام دهد .

خانم خالوندی، اینگونه احساس می شود که شما مخالف ورزش کردن سوسن بوده اید .

گلناز خالوندی- مخالف سرسخت نبودم. ببینید، باشگاه رفتن سوسن مشکلات خاص خودش را دارد که همسرم هم به آن اشاره کرد؛ اما دیگر به این فضا عادت کرده ایم و مشکلی با آن نداریم. البته قبلا خیلی مشکل وجود داشت. می گفتند سوسن به جایی نمی رسد و وقت خودتان را الکی تلف می کنید. حتی وقتی سوسن مدال آورد باز همین حرف ها را تکرار می کردند .

خدامراد رشیدی- همسرم درست می گوید. وقتی سوسن قهرمان شد اعتراضات بیشتر از قبل شد و می گفتند شما دروغ می گویید و سوسن مدال طلا را کسب نکرده است؛ حتی با اینکه تلویزیون هم مصاحبه سوسن را نشان داد باز باور نمی کردند و حرف هایشان را تکرار می کردند .

چرا باور نمی کردند؟

خدامراد رشیدی- چون به هیچ چیزی اعتقاد نداشتند و به سوسن اتهام دروغ گویی می زدند. روز اول به آن ها گفتم که وقتی سوسن مدال بگیرد آن وقت مشخص می شود که چه کسی دروغ می گوید؛ ما یا شما؟

پس جنجال های زیادی هم به راه افتاده بود؟

خدامراد رشیدی- جنجال همیشه وجود داشت و چادر ما شده بود محلی برای شنیدن اعتراضات؛ اما ما به این اعتراضات توجه نمی کردیم و به سوسن توصیه کردیم با دیدن این برخوردها انگیزه اش را از دست ندهد .

خانم رشیدی برخورد دخترانِ ایل با قهرمانی شما چگونه بود؟ آیا آن ها راغب نشدند که به سمت ورزش بیایند؟

سوسن رشیدی- دوست داشتند بیایند؛ اما خانواده هایشان اجازه نمی دادند همراه با من ورزش کنند. حتی وقتی به کنار چشمه آب می رفتم بعضی از دختران می آمدند و از من در مورد ورزش سئوال می کردند و می گفتند دوست داریم مثل تو ورزش کنیم .

یعنی امکان نداشت شما به آن ها آموزش ورزش رزمی بدهید؟

سوسن رشیدی- امکان داشت اما می ترسیدند که اعضای خانواده شان با آن ها برخورد کنند .

یعنی به هیچ کس آموزش ندادید؟

سوسن رشیدی- فقط به دختر خاله ام آموزش دادم و متاسفانه شرایط برای تمرین دادن به بقیه دختران ایل میسر نشد .

وقتی قهرمان شدید در بین ایل خودنمایی نکردید؟

سوسن رشیدی- نه. این کارها را دوست نداشتم و اهل پُز دادن نبودم؛ اما دوست داشتم به نوعی پاسخ آن همه ناملایماتی ها را بدهم و فکر می کنم با کسب قهرمانی استان این کار را انجام دادم .

خانم خالوندی، از نوع زندگی عشایری و مشکلات آن با خبر هستیم و می دانیم همگی شما باید پا به پای هم یک فعالیت مشترک داشته باشید؛ اما اکنون سوسن قهرمان ایران است، آیا در رفتار او تغییری صورت گرفته؟

گلناز خالوندی- اخلاق سوسن تغییر نکرده و همراه با ما در کارها مشارکت دارد. شاید نسبت به قبل هم زرنگ تر شده است .

سوسن رشیدی- کارهای روزمره ایل تعریف شده است. خمیر گرفتن، گله داری و... . من صبح ساعت 6 بیدار می شوم و یک ساعت تمرین می کنم. سپس خمیر نان را تهیه می کنم. تمام کارهایم را مو به مو انجام می دهم و هیچ گونه تغییری نسبت به گذشته در من به وجود نیامده است .

 پیش آمده است از ورزش کردن باز مانده باشید؟

سوسن رشیدی- نه. من همیشه ورزش می کنم حتی در بدترین شرایط هم تمریناتم را رها نمی کنم؛ البته برخی مواقع که به مناطق دور کوچ می کنیم بالتبع نمی توانم به باشگاه بروم؛ اما در خانه ورزش می کنم و خودم را به مرز ایده آل می رسانم .

آقای رشیدی، اگر زمان به عقب برگردد آیا دوباره اجازه می دهید سوسن به سمت ورزش برود؟

خدامراد رشیدی- بله. مطمئن باشید اگر به روز اول برگردم باز سوسن را به باشگاه می فرستادم و اینبار بیشتر هم از او حمایت می کردم .

خانم رشیدی آیا به آرزوی ورزشی خود دست پیدا کرده اید؟

سوسن رشیدی- نه. من سختی های زیادی متحمل شده ام و می خواهم با رسیدن به سکوی جهانی آن سختی ها را جبران کرده باشم .

 این آرزو دست یافتنی است؟

سوسن رشیدی- دور از دسترس نیست. در ورزش هیچ چیز غیر ممکن نیست. می خواهم قهرمان جهان شوم و به همه ثابت کنم که یک دختر ایل هم می تواند قهرمان جهان شود. این آرزو متعلق به من نیست؛ متعلق به تمام دختران ایلات و عشایر است .

آقای رشیدی، آیا سوسن به این هدف دست پیدا می کند؟

خدامراد رشیدی- من به سوسن ایمان دارم و می دانم وقتی می گوید قهرمان می شود حتما خواهد شد چون در وجود او قدرتی نهفته است که می تواند با آن به قهرمانی جهان دست پیدا کند .

در انتهای این گفتگو، خانم مریم خضری دوست کودکی سوسن رشیدی نیز به جمع ما اضافه شد و به برخی سئوالات پاسخ داد. خانم خضری شما یکی از دوستان صمیمی سوسن هستید. چگونه با ایشان آشنا شدید؟

خانه ما در شهرک دولت آباد بود و با خاله سوسن همسایه بودیم. یک روز به بهانه قرض گرفتن لباس به سراغ مریم (دختر خاله سوسن) رفتم و همان جا سوسن را دیدم و با یکدیگر آشنا شدیم. خب، من آن موقع ورزش می کردم و به مریم و سوسن پیشنهاد دادم همراه با من به باشگاه بیایند. آن ها هم پذیرفتند و با یکدیگر به باشگاه رفتیم؛ اما همان جلسه نخست مربی از ما خوشش نیامد و اخراجمان کرد .

آیا فکر می کردید سوسن یک روز قهرمان ایران شود؟

شرایط سوسن با ما فرق داشت. در فضایی زندگی می کرد که یک نگاه سنتی بر آن فضا حاکم بود و همین مسئله شرایط را برای او دشوار کرده بود. خب، من می دانستم کار سوسن نسبت به ما سخت تر است؛ اما ایمان داشتم که اگر ورزش را ادامه دهد حتما یک روز قهرمان ایران خواهد شد؛ چون این دختر با همه فرق داشت، از هوش و قدرت بالایی برخوردار بود و همچون یک ورزشکار حرفه ای تمرین می کرد .

سوسن رشیدی- مریم درست می گوید. وقتی به باشگاه آمدم خیلی استرس داشتم. همان طور که گفتم وضعیت مالی خانواده ما خوب نبود و توان پرداخت شهریه را نداشتم و با کمک مربی ام نصفی از شهریه را پرداخت می کردم. نمی خواستم با بقیه فرق داشته باشم؛ مثلا خیلی دوست داشتم مثل بقیه دخترها لباس بپوشم و مورد تمسخر بقیه قرار نگیرم .

 دلسرد نشده بودید؟

سوسن رشیدی- نه؛ چون عادت کرده بودم و دیگر شرایط را لمس کرده بودم .

مریم خضری- سوسن دلسرد نبود؛ اما واقعا خسته شده بود و دشواری های فراوانی را متحمل می شد. همان نگاه غلط او را دچار استرس کرده بود و فکر می کرد هر آن ممکن است دیگر اجازه تمرین کردن نداشته باشد .

هیئت ورزش های رزمی از شما حمایت می کند؟

سوسن رشیدی- خیلی حمایت نمی کنند البته هیئت وظیفه دارد که به تمام ورزشکاران رسیدگی کند؛ اما من یک دختر عشایر هستم و با دشواری های خاص ورزش می کنم. شرایط مالی خانواده ام مساعد نیست و نمی توانم مثل ورزشکاران عادیِ این رشته هزینه کنم .

مریم خضری-تنها چیزی که از هیئت به سوسن رسیده است یک کارت هدیه به مبلغ 10 هزار تومان بود که سال قبل دریافت کرد. به نظرم خیلی راه وجود دارد که به سوسن کمک کرد؛ البته صحبت ما فقط در خصوص مسائل مالی نیست؛ چون با یکسری مشکلات دیگر نیز روبرو هستیم. سال قبل سوسن در مسابقات قهرمانی استان شرکت کرد و مسئولین برگزاری رقابت ها می خواستند حقش را پایمال کنند. سوسن در راند اول و دوم حریفش را ناک اوت کرد؛ اما از قرار معلوم این حریف شاگرد یکی از داوران یا دست اندارکاران هیئت بود و هیئت داوران نمی توانستند سوسن را به عنوان برنده مسابقه اعلام کنند و کار را به راند سوم کشاندند .

 یعنی مریم نتیجه را واگذار کرد؟

نه یادم می آید که حریف بریده بود و نمی توانست مسابقه دهد؛ اما با زحمت و اصرار فراوان مربی دوباره حاضر شد مسابقه دهد. نفس سوسن هم بالا نمی آمد و به من گفت چکار کنم؟ خب، ما می ترسیدیم که در راند سوم هم حق خوری کنند و حریف برنده شود. به همین دلیل با هزار بدبختی سوسن مسابقه را ادامه داد و نتیجه را به گونه ای رقم زد که داوران دیگر نمی توانستند حق خوری کنند .

سوسن رشیدی- مریم درست می گوید اما نمی خواهم این صحبت ادامه پیدا کند. نمی خواهم وارد حاشیه شوم و از کسی انتقاد کنم. من دختر عشایر هستم، روحیه ام نسبت به دیگران تفاوت دارد، سختی های زیادی کشیده ام، فضای زندگی ام متفاوت است و عادت کرده ام برای گرفتن حقم تا آخرین نفس بجنگم؛ در ورزش نیز این روحیه را دارم و برای رسیدن به موفقیت متحمل دشواری های زیادی شده ام .

مریم خضری- سوسن قدرتمند ترین ورزشکاری است که من تا حالا دیده ام؛ ضربات سنگینی دارد و محال است که آپردگادهایش باعث ناک اوت نشدن حریفانش نشود. ببینید، من این صحبت ها را کردم تا به این نتیجه برسم که سوسن می‌تواند در ورزش تاریخ‌ساز شود. او این جسارت و روحیه را دارد و مطمئنم اگر دغدغه‌ای نداشته باشد و مسئولان به قول‌شان عمل کنند، حتما می‌تواند ماندگار شود. هیئت هم در حد توانِ خودش به سوسن کمک می کند؛ اما انتظار این است که مسئولانِ عالیرتبه ورزش استان هم نگاه ویژه‌ای به او داشته باشند. از این پس باید نگاه‌ها به سوسن تغییر کند. دیگر نباید با همان شکل قدیم از او تقدیر و به او توجه شود


دیدگاه
نام  
ایمیل  
وب سایت (اختیاری)  
متن  
  تصویر امنیتی  

کد امنیتی تصویر بالا را در کادر  وارد کنید

 
   
   

نظرات کاربران